عاشقانه های خواهر و برادر



محبوب من خانم میلنای عزیز همه چیز دست به دست من داد تا به سفری بروم سفری که تمایل نداشتم . تمایل شاید واژه درستی نباشد . از ان هراس داشتم . نه . نه . هراس هم نبود . من از آن شرم داشتم آری شرم . این بهترین واژه ایست که می شود گفت از سویی دلم پر میزد برای این سفر . و از سویی به خود میگفتم . می خواهم بگویم چه ؟ بگویم ببخشید و خلاص؟ دیدار با آغوشی از محبت شروع شد تمام هراسها و شرمها فرو ریخت همان داستان قدیمی .
محبوب من . در من کوچه ایست که باتو در آن نگشته ام. سفری ست که باتو هنوز نرفته ام. روزها و شب هایی ست که با تو به سر نکرده ام . و عاشقانه هاییست که باتو هنوز نگفته ام . . . در من حرفایی است که هنوز نفس می کشند آرزوهایی که هنوز به انجام نرسیده اند در من و در کعبه من ، سجده ای است برای قامت تو در من پاره ای از تو می تپد و این جان نیمه جانم ازو زنده است در من و در رگهای من خونی از احساس سبز تو چاری است و شکوفه میزند همچون گلی سرخ در من .

محبوب من خانم میلنای عزیز آیا شما کتاب (سه شنبه ها با موری) را خوانده اید؟ بصورت اتفاقی این کتاب را خریدم . خریدش حکایتی دارد محبوب من گاهی یک فکرهایی درون آدم هست که آدم بلد نیست چطور بگوید . بخشی از لذت کتاب خواندن لااقل برای من ، لذت ترجمه روح خودم است لذت اینکه کسی دیگر مثل من فکر می کند . نمیدانی وقتی کتاب ( چنین گفت زرتشت . اثر نیچه) را خواندم به یکباره شعله ای درون خود احساس کردم که گویی این افکار خود منند که در متن آمده برگردیم سر (سه

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

مرجع بانک اطلاعات مشاغل تهران وبلاگ حقوقی خانه هوشمند هايکا Lori Jason بوی پوست گردو jovejari.blog.ir وبلاگ رسمی حسام صالحی مدرس موفقیت و کسب ثروت